آذر ۰۲، ۱۳۸۹

زبان آذری




نويسنده احسان يار شاطر

زبان قديم‌تر مردم آذربايجان، شعبه‌اي از زبان‌هاي ايراني بوده است كه به مناسبت انتساب به آذربايجان، آذري خوانده مي‌شود و بعضي از واژه‌ها و جمله‌هاي آن در كتاب‌هاي جغرافيا باقي‌مانده و برخي نيز در بعضي ده‌ها‌ و نقطه‌هاي دوردست هنوز وجود دارد. تغيير زبان گفتاري از آذري ايراني به آذري تركي از زمان تسلط سلجوقيان آغاز شد و در دوره‌ي تسلط تركمن‌ها و آغاز عصر صفوي بيش‌تر شهرها و ده‌ها را شامل شد.

ريشه‌ي نام آذربايجان

آذربايجان در فارسي ميانه آتورپاتكان، در آثار كهن فارسي آذربادگان يا آذربايگان، در فارسي كنوني آذربايجان، در يوناني آتروپاتنه، در يوناني بيزانسي آذربيگانون، در ارمني آتراپاتكان و در سرياني آذربايغان نام داشته است. اين سرزمين به نام سردار آتروپات (به مفهوم در پناه آتش) ناميده شده است. او در زمان داريوش سوم، ساتراب ماد بود و در جنگ داريوش و اسكندر در گوگاما، فرماندهي سپاهيان مادي و كادوسي و آلباني و ساكاسني را برعهده داشت.

آتروپات پس از شكست داريوش به اسكندر پيوست و از سوي او ساتراپ ماد شد. او در جشن معروفي به سال 324 پيش از ميلاد، دختر خود را به ازدواج پرديكاس درآورد. پس از مرگ اسكندر و تقسيم امپراتوري او، آتروپات استقلال خويش را اعلام كرد(328 پيش از ميلاد) و سرزمين خود يعني ماد كوچك را در گوشه‌ي شمال غرب كشوري كه سپس ايران شد، محفوظ داشت.

سخن گفتن به آذري

سخن گفتن به آذري در آذربايجان طي نخستين قرن‌هاي اسلامي و هم‌چنين ايراني بودن آن در كتاب‌هاي مختلف تصريح شده است. قديمي‌ترين مرجع در اين مورد، گفته‌ي ابن‌مقفع(متوفي142 هجري/759 ميلادي) به نقل ابن‌نديم است كه زبان آذربايجان را پهلوي(الفهلويه)، منسوب به فهله، يعني سرزميني شامل اصفهان، ري، همدان، ماه نهاوند و آذربايجان، مي‌شمارد(الفهرست، به كوشش فوگل، 13). همين قول در عبارت حمزه‌ي اصفهاني( به نفل ياقوت در معجم البلدان) و مفاتيح العلوم خوارزمي منعكس است.

ذكر واژه‌ي آذري را پس از ابن‌مقفع در كتاب البلدان يعقوبي مي‌توان يافت كه حدود 278 هجري/891 قمري نوشته شده است. وي مردم آذربايجان را مخلوطي از ايرانيان آذري و جاودانيه‌ي قديم مي‌شمارد و به نظر مي‌رسد منظورش آذربايجاني‌هاي مسلمان و آذربايجاني‌هاي پيرو بابك خرم دين است. ابن‌حوقل( متوفي 371 هجري/ 981 ميلادي) نوشه است: " زبان مردم آذربايجان و بيش‌تر مردم ارمنستان ايراني(الفارسيه) است كه آن‌ها را به هم پيوند مي‌زند و عربي نيز ميان آنان به كار مي‌رود و از آنان كه به فارسي سخن مي‌گويد، كم‌تر كسي است كه عربي را نفهمد..."(صوره الرض، چاپ دوم، ليدن، 248).

قول ياقوت حموي كه مي‌گويد: " مردم آذربايجان را زباني است كه آن را آذري(الاذريه) مي‌نامند و مفهوم كسي جز آنان نيست(مجمع البلدان، ليدن، يكم، 172) رواج آذري را مقارن حمله‌ي مغول تاييد مي‌كند.س از بيان زكريا بن محمد قزويني در آثار البلاد كه در 674 هجري/1275 ميلادي نوشته شده است و مي‌گويد كه : " هيچ شهري از دستبرد تركان محفوظ نماند است مگر تبريز" بر مي‌آيد كه دست كم تا زمان اباقا از تاثير تركي بر كنار بوده است.

از اين شواهد و شواهد ديگر آشكار است كه مردم آذربايجان پيش از رواج تركي به زباني كه از گويش‌هاي مهم ايران بوده و به مناسبت نام آذربايجان آذري خوانده مي‌شده است، سخن مي‌گفته‌اند.آن زبان كه با زبان ري و همدان و اصفهان از يك دست بوده است، تا قرن هفتم و هشتم و به احتمال زياد مدتي پس از آن نيز زبان غالب آذربايجان بوده است.

نفوذ تركي در آذربايجان

ضعف تدريجي زبان آذري با نفوذ تركي در آذربايجان آغاز شد. نخستين گروه تركان در زمان حكومت محمود غزنوي به آذربايجان راه يافتند( ابن اثير، حوادث سال 420). اما از زمان تسلط سلجوقيان بود كه قبيله‌هاي ترك با فراواني بيش‌تر به آذربايجان روي آوردند. با ادامه‌ي تسلط تركان در دوران اتابكان عده‌ي آنان فزوني گرفت و در دوران مغول، كه بيش‌تر لشكريان آن‌ها ترك‌نژاد بودند و آذربايجان را تختگاه خود قرار دادند، نفوذ تركان بيش‌تر شد.

آشوب‌هايي كه در فاصله‌ي برافتادن مغولان و برخاستن صفويان در آذربايجان پيش آمد، عده‌ي بيش‌تري از لشكريان ترك را به آذربايجان خواند كه در آن‌جا موطن گزيدند. حكومت آق‌قويونلوها و قره‌قويونلوها در آذربايجان در همين فاصله، زبان آذري را بيش از پيش تضعيف كرد، چنان‌كه خاندان صفوي كه در اصل ايراني زبان بودند، در همين دوره ترك‌زبان شدند. حكومت صفويان با پشتيباني قبيله‌هاي ترك‌ آذربايجان آغاز شد و نفوذ قزلباش پس از استقرار آن‌ها به رواج تركي افزود و آذري را دست كم در مركزهاي عمده‌ي آذربايجان متروك ساخت. به اين ترتيب، آرام آرام تركي زبان رايج آذربايجان شد و حتي واژه‌ي آذري را برخي نويسندگان ترك و به پيروي از آنان برخي خاورشناسان به نوعي تركي كه در آذربايجان رواج دارد، اطلاق كردند.

آذري باستان

آذري باستان لهجه‌هاي مختلفي داشته است و قول مقدسي در احسن ا لتقاسيم كه زبان‌هاي رايج در حدود اردبيل را هفتاد نوع مي‌شمارد، با وجود مبالغه‌ي فاحشش، بايد حاكي از همين تفاوت لهجه‌هاي محلي آذري دانست. به علاوه، آن زبان در رديف زبان‌هاي عمده‌ي ايران، مانند دري و پهلوي، به شمار مي‌رفته و اشتراك‌هاي زيادي با آن‌ها داشته است.

زبان آذري را بايد دنباله‌ي زبان مادي دانست. هيچ دليل تاريخي وجود ندارد كه پيش از غلبه‌ي تركي زبان ديگري جانشين زبان مادري در آذربايجان شده باشد. جز آن‌ كه مي‌توان تصور كرد كه زبان اشكاني و سپس فارسي به نوبت در مركزهاي عمده‌ي آذربايجان تا اندازه‌اي رواج يافته و اثرهايي در آذري بهخ وجود آورده است.

چون از زبان مادي باستان اثر مستقلي در دست نيست و از آن جز برخي اصطلاح‌ها و اسامي و واژه‌هاي پراكنده، بيش‌تر در كتيبه‌هاي هخامنشي، به جا نمانده است، تشخيص دقيق‌تر آذري و خصوصيات آن تنها از مطالعه‌ي آثار آذري دوره‌ي اسلامي و هم‌چنين بقاياي آذري در آذربايجان كنوني امكان‌پذير است.

آثار آذري

آثار مكتوب آذري كه در آثار دوره‌ي اسلامي پراكنده است، عبارت است از جمله‌اي از زبان تبريز در نزهه‌القلوب حمد الله مستوفي، جمله‌اي به زبان تبريزي و دو جمله از شيخ صفي‌الدين اردبيلي، يك دو بيتي از شيخ صفي، يك دو بيتي به زبان اردبيلي، يك دو بيتي به زبان خلخالي كه همه در صفوه‌الصفاي ابن‌بزاز(چاپ بمبئي) معاصر شيخ صدر‌الدين فرزند شيخ صفي‌ادين(قرن هشتم) موجود است، يازده دو بيتي از شيخ صفي در سلسله النسب صفويه نوشته‌ي شيخ حسين از اخلاف شيخ زاهد گيلاني مراد شيخ صفي‌الدين(چاپ برلين، 33-29) و ملمعي از همام تبريزي( متوفي 714 هجري/ 1214 قمري) به فارسي و زباني محلي كه بايد زبان تبريز باشد( محمد محيط طباطبايي، " در پيرامون زبان فارسي"، مجله‌ي آموزش و پرورش، سال هشتم، شماره‌ي 10).

گويش‌هاي كنوني آذري

با وجود تضعيف زبان ايراني آذربايجان از زمان غلبه‌ي مغول، گويش‌هاي آن زبان به طور كامل از ميان نرفته، بلكه هنوز به طور پراكنده و اغلب با نام تاتي با آن‌ها سخن مي‌گويند. اين گويش‌ها از شمال به جنوب به اجمال عبارت‌اند از:

1) كرينگان از ده‌هاي ديزمار خاوري در بخش وزرقان شهرستان اهر؛ 2) كلاسور و خوينه رود از ده‌هاي بخش كليبر شهرستان اهر؛ 3) گلين‌قيه از ده‌هاي هرزند در شهرستان مرند؛ 4) عنبران در بخش نمين شهرستان اردبيل؛ 5) بيش‌تر ده‌هاي شاهرود خلخال(اسكستان، اسبو، درو، كلور، شال، ديز، كرين، لرد، كهل، طهارم، گلوزان، گيلوان، گندم آباد) همچنين كرنق در خورش رستم و كجل؛ 6) طارم عليا( بيشتر در نوكيان ، سياهرود، كلاسر، هزاررود، جمال‌آباد، باكلور، چرزه و جيش‌آباد)؛ 7) رامند در جنوب و جنوب غربي قزوين( تاكستان، چال و اسفرورين، خيارج، خوزنين، دانسفان، ابراهيم‌آباد و سگزآباد)؛ 8) طالش از ‌الله بخش محله و شاندرمين در جنوب تا طالش كشور آذربايجان.

منبع:

دانشنامه‌ي ايران و اسلام، به كوشش احسان يار شاطر، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، چاپ دوم تهران 1336، صفحه

هیچ نظری موجود نیست: