آبان ۲۹، ۱۳۸۹

انواع وند

انواع وند ( برگرفته از مقاله "دکتر تقی وحیدیان کامیار" با عنوان "آیا در فارسی میانوند نیست ؟" )
وند مختص و وند مشترك
وندها مانند بعضي از كلمات از نظر نوع مي¬توانند مختص باشند يا مشترك. كلمه مختص مانند "هرگز" كه فقط قيد است. كلمه مشترك مانند "اين" كه در جمله "اين كتاب را بردار" صفت است و در جمله "اين را بردار" ضمير. يا "چه " كه مي¬تواند صفت باشد مثل "چه راهي را انتخاب كرد؟" و يا ضمير مثل "چه را انتخاب كرد؟".
"وند" نيز مي¬تواند مختص باشد مانند پيشوند "فرا" در فارسي امروز در واژه "فراگير" يا "مند" در "كارمند". و مي¬تواند مشترك باشد مانند "بر" كه در "ابري از كوه برآمد" پيشوند است و در "فرهاد بر اسب نشست" حرف اضافه.
مسأله يك لفظ از نظر نوع كلمه و يا با پيشوند(به شرط اشتراك در معني) امري بديهي است و در دستورهاي زبان به اين نكته اشاره گرديده است. مثلاً وا‍ژه "بعضي" در مثال "بعضي مردم" صفت است و در "بعضي رفته بودند" اسم مبهم. واژه "پيش" در "هفته پيش" صفت است، در "پيش رفتم" قيد است، در "پيش علي رفتم" حرف اضافه است و در "پيش لباس را دوخته" اسم.
الف- پيشوند(prefix)
پيشوندهاي مشترك
1. بر، كه مشترك با حرف اضافه است و قبلاً بحث شد.
2. بي، كه مشترك با حرف اضافه است: پيشوند در واژه "بيكار"، حرف اضافه در جمله "بي¬شما صفا ندارد".
3. با، كه مشترك با حرف اضافه است: پيشوند در واژه "باسواد"، حرف اضافه در جمله "با علي به مسافرت رفتم".
دستوريان همه "بي" را در واژه¬هايي مانند: "بيسواد"، "بيكار" و "با" را در واژه¬هايي مانند "باسواد" و "باشعور"، پيشوند دانسته¬اند اما بعضي به مسأله اشتراك كه در بعضي از تكوا‍‍‍ژها هست، توجه نكرده و "بي" و "با" را فقط حرف اضافه مي¬شمارند و پيشوند به حساب نياورده¬اند.(ر ك. ساخت اشتقاقي واژه،صص 63-61) و حال آنكه چنين نيست. اينها حرف اضافه مشترك با پيشوند هستند.
"بي" در واژه¬هايي مانند "بيكار" واژه ساز است، زيرا از واژه "كار" كه اسم است، صفت منفي "بيكار" ساخته است و مي¬توان گفت "ّبيكارتر". همچنين "با" در "باسواد"، كه مي¬توان گفت باسوادتر و اين دقيقاً مطابقت دارد با تعريف "وند"، لذا "بي" و "با" نمي¬تواند حرف اضافه باشد، بلكه حرف اضافه مشترك با پيشوند هستند، از طرفي "ّبي" و "با" ي حرف اضافه پيش از اسم مي¬آيند و آن را متمم مي سازند؛ يعني نقش نماي متمم هستند، نه پيشوند. مثلاً در جمله "من بي او به سفر نمي روم". به علاوه "ّبي" و "با" ي پيشوند واژه نيستند حال آنكه "ّبي" و "با" ي حرف اضافه، واژه هستند، به عبارت ديگر "بي او" دو واژه است و نه يك صفت حال آنكه "بيكار" صفت است لذا نمي توان گفت "بي اوتر".
1. نه، كه مشترك است با قيد و حرف ربط. پيشوند مثل "نفهم"، "نترس". قيد مثل "پرسيدم مي¬آيي؟ گفت "ّنه". حرف ربط مثل: علي آمد نه رضا.
2. هم، كه مشترك است با ضمير و پيشوند. در "همدل". ضمير در جمله "با هم صحبت كرديم".
ب- پسوند (suffix)
پسوند مختص و مشترك
پسوندها معمولاً مختص هستند مانند "زار" در "چمنزار". ولي پسوند مشترك نيز هست مانند "گاه" كه در واژه هاي "شامگاه" و "سحرگاه" پسوند است؛ اما در مثال "گاه به ديدن من مي¬آيد" قيد است.
پ- ميانوند (infix)
ميانوند همانند پيشوند و پسوند تكواژ غير مستقلي است كه در ساخت واژه كاربرد دارد منتها در درون پايه هم قرار مي-گيرد. ميانوند همانند پيشوند و پسوند بر دو گونه است: مختص و مشترك.
يكم- ميانوند مختص آن است كه فقط ميانوند قرار بگيرد. مانند "ا"، "اندر" و "وا".
الف- ميانوند "ا" كه مختص است. اين ميانوند هم ميان پايه اي مي آيد كه از تكرار يك تكواژ درست شده، مانند: سراسر، پياپي، لبالب، دورادور، پيشاپيش، بينابين، گيراگير، پاياپاي و هم ميان دو واژه متفاوت مانند سراپا، سراشيب، سرازير، رستاخيز، بناگوش، كمابيش.
ب- ميانوند "وا" كه ميان پايه¬اي قرار مي¬گيرد كه از تكرار يك تكواژ درست شده است مانند رنگ وارنگ، جورواجور، كش واكش. (چنانكه گفتيم "وا" از نظر ساخت پيشوند هم هست اما چون از نظر معني "وا"ي ميانوند با "وا" ي پيشوند فرق دارد، پس مشترك نيستند.)
پ- "اندر"، مانند نسل اندر نسل، نسل، خم اندر خم، خراب اندر خراب،‌ پيچ اندر پيچ، پشت اندر پشت. ("اندر" در گذشته حرف اضافه بوده است اما در فارسي امروز كاربرد ندارد و به جاي آن "در" به كار مي¬رود.)
اين سه ميانوند جز ميانوند چيزي ديگر نيستند- نه مشترك با حرف اضافه اند و به با حرف ربط و چيزي ديگر. وجود اين سه ميانوند به تنهايي خود بهترين دليل وجود ميانوند در زبان فارسي است، زيرا اگر اينها ميانوند نيستند، پس چه هستند؟ زبانشناسان ما به اين سه ميانوند توجه نكرده¬اند، گويي در فارسي وجود ندارد.
راست است كه در تعداد محدودي واژه حرف اضافه به كار رفته است مانند "از خود راضي"، "از ما بهتران"، "از جان گذشته" و غيره. بايد دانست كه اين گونه واژه¬ها از حرف اضافه بعلاوه واژه يا واژه هاي ديگر ساخته نشده¬اند بلكه از واژه¬هايي كه نياز به متمم دارند بعلاوه متمم براي آن واژه، درست شده¬اند. براي توضيح بايد گفت كه بعضي از واژه¬ها اعم از فعل، صفت، اسم،‌ قيد تفضيلي، و صوت نياز به متمم دارند مانند "نازيدن" در مثال " او به ثروتش مي¬نازد "(متمم فعل)، "افراد علاقه¬مند به ورزش"(متمم صفت)، "علي به موسيقي علاقه دارد"(متمم اسم)، "از من زودتر آمد" (متمم قيد تفضيلي)، "حيف از شما"(متمم صوت). (وحيديان كاميار، 1382، ص 29)
با توجه به مسأله فوق در واژه "از خود راضي"، "راضي" واژه¬اي است كه هميشه نياز به متمم دارد. بنابراين واژه "از خود راضي" برابر است با از خود(متمم)+ واژه«راضي». و در واژه "از خدا بي خبر"، "از خدا" متمم "بي خبر" است. در واژه "از ما بهتران"؛ بهتر نياز به متمم دارد، بنابراين "از ما" متمم آن است.
پس بعضي از واژه ها با متمم، مركب مي¬شوند، همچنانكه بعضي با مفعول "درس خوان" كه ژرف ساخت آن يعني كسي كه درس را مي¬خواند يا "نكته ياب" يعني كسي كه نكته را مي¬يابد. بعضي از واژه هاي مركب نيز با نهاد تركيب شده¬اند واژه "بادآورده".
از طرفي واژه¬هاي اندكي هستند كه با حرف اضافه ساخته شده¬اند اما اينها كليشه هستند و ساخت آنها زايا نيست. مانند از اصل، از قضا، به وسيله، درباره. اين گونه واژه¬ها نيز در آغاز متمم بوده اند نه واژه مركب، اما به مرور زمان، اسم بعد از آنها كه متمم بوده است معني خود را از دست داده و مركب شده¬اند مثلاً جمله "فرهاد به وسيله كالسكه آمد"، به اين معني بوده كه وسيله آمدن كالسكه بوده است. اما امروز در واژه "به وسيله" معني وسيله از ميان رفته و كل "به وسيله" يعني "با"؛ حال آنكه تكواژهاي "با" و "ّبي" زايا هستند و نه تنها تعداد واژه¬هاي دخيل،‌واژه مشتق مي¬سازند.
مانند: با اتيكت، بي پرستيژ، باكلاس، بي¬كلاس. پس تكواژهاي "با" و "بي" در ساخت واژه، پيشوند زايا هستند و همانند ديگر وندها تابع قاعده.

هیچ نظری موجود نیست: