مهر ۰۶، ۱۳۸۹

شرط عشق


دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبت هایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصا به دست به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آن را از شکل انداخته بود و شوهرش هم که کور شده بود. همه مردم می گفتند چه خوب! عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. 20 سال بعد از ازدواج، زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.

مر گفت :

؛همه تعجب کردند. من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم

هیچ نظری موجود نیست: