كودكي پا برهنه
زير باران
زير ابر
به زمين خورد
كسي بلند نكرد
دست تکان داد.
ولی کسی ندید.
صدا زد .
ولی کسی نشنید.
خسته شد.
کسی خستگی اش را نفهمید.
سوال کرد.
کسی جوابش را نداد.
تنها شد.
کسی تنهای اش را بر هم نزد.
گریه کرد.
کسی ، اشکانش را پاک نکرد.
زخمی بر دل گرفت.
کسی درمانش نکرد.
کسی دستش را نگرفت.
کسی ندید ! جز قاصدک.
قاصدک ، برایش دست تکان داد ، جوابش را داد،
حال...
قاصدک تنها ترین شد.
قاصدک زخمی ترین گشت.
قاصدک عاشق ترین شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر