فروردین ۱۹، ۱۳۸۹

هلن آدامز کلر نویسنده نابیناو نا شنوا

حقیقت این است که حادثه و اتفاق هرگز انسان را خبر نمی کنند و گاهی حوادث ناگوار به گونه ای مسیر زندگی افراد را عوض می کنند و سرنوشتشان را دگرگون که شاید تصور آن هم کمی سخت باشد با این حال به نظر می آید می توان با مراجعه به زندگی گذشتگان حتی اطرافیان نزدیک و وقایعی که پیرامونمان در جریانند در س های خوبی از زندگی بگیریم

برای همه ی ما زمانی پیش آمده که به دلایل متنوعی حضور در تاریکی مطلق را تجربه کرده باشیم، آیا در این شرایط زمان ثابت شد و زندگی از حرکت باز ایستاد ؟! آیا تا بحال به این فکر کرده اید که اگر آن شرایط برای زمانی طولانی تداوم می یافت چه اتفاقی می افتاد و آیا اوضاع برای ما قابل تحمل بود ، آیا می توانستیم به گونه ای دیگر و مطابق با شرایط به وجود آمده به زندگی عادی خود ادامه دهیم . ممکن است از دیدگاه بسیاری از افراد پاسخ به سوالاتی از این دست چندان منطقی نباشد و اینطور ذکر کنند که باید در آن شرایط قرار بگیریم چرا که چنین مواردی کمی استثنائی و غیر طبیعی است . ولی با این همه ممعتقدم ، می توان به آن فکر کرد و همچنین می توان موفق شد، تنها اگر بخواهیم و برای رسیدن به شرایط ایده آل تلاش کنیم ، البته تلاشی دو چندان بیشتر از زمانی که همه چیز عادی و بر وفق مرادمان بود
حتما نام خانم هلن كلر نابغه نابینا و ناشنوای آمریکایی را شنیده اید او در در سال در ۲۷ ژوئن ۱۸۸۰ در وسکامبیا آلاباما ی آمریکا متولد شد. در ۱۹ ماهگى به بيمارى تب سرخ مبتلا شد و بينايى و شنوايى اش را براى هميشه از دست داد

در 6 سالگی، او را به نزد الكساندر گراهام بل، مخترع تلفن، بردند گراهام بل، او را به معلمی معرفی كرد او از این روز به عنوان مهم‌ترین روزی که در زندگی به خاطر دارد، یاد می‌کند. روزی که آنی سالیوان که در آن زمان ۲۱ سال داشت، به عنوان معلم وارد زندگیش شد. آنی سابقهٔ تدریس در مدرسه پرکینز نابینایان را داشت. او نیز با جدیت به آموزش هلن به صورت‏های مختلف پرداخت آنی با فشار دادن علاماتی بر کف دست هلن با او ارتباط برقرار می‌کرد و از این راه برای آموزش به او استفاده می‌نمود. هلن با این روش قادر به برقراری ارتباط با اطرافیان خود شد
او حتی به واسطه ویالون و استعداد " یاشا هایفز " ویالونیست مشهور قرن بیستم لذت موسیقی را تجربه کرد . هلن با حس کردن ارتعاشات ویالون می توانست بگوید که آهنگساز موسیقی نواخته شده کیست

..........................

هلن کلر از زبان خودش :

در ده سالگی حرف زدن را آموختم. قبلا صداهایی از خود در می آوردم. اما مصمم شدم كه سخن گفتن را بياموزم ؛ معلم تازه ای برايم آوردند. روش اين معلم آنی سولیوان بود كه دستم را به نرمی روی صورت خود می كشيد و می گذاشت كه حركات و وضع زبان و لب هايش را هنگام سخن گفتن احساس كنم. هرگز شادی و لذتی را كه از گفتن اولین جمله به من دست داد ، فراموش نمی كنم . و آن جمله اين بود هوا گرم است. بدين طريق در زندان خاموشی من شكسته شد اما نبايد تصور شود كه در مدت كم توانستم مكالمه كنم. سال ها شب و روز كوشيدم و هميشه به كمك معلم نيازمند بودم .


..........................

هلن کلر در سال 1900 وارد دانشگاه رادکلیف شد و توانست با کمک معلم وفادارش که جلسات و سخنرانی ها را همچنان با فشار بر دست برایش توضیح میداد در سال 1904 فارغ التحصیل شود.

او نخستين ناشنوا و نابينايى بود كه توانست با موفقيت از كالج رادكليف فارغ التحصيل شود . در طی این سال ها آنی سالیوان با تلاش بی وقفه خود کتاب ها را می نوشت و در اختیار شاگردانش می گذاشت.

هلن کلر از زمانی که هنوز در دانشگاه رادکلیف دانشجو بود، نگارش را آغاز کرد و این حرفه را 50 سال ادامه داد.

اولين كتابش با عنوان نور در دنياى تاريك من را در سال ۱۹۶۰ به رشته تحرير درآورد. ديگر كتاب او كه در حقيقت اتوبيوگرافى اش محسوب مى شود با نام داستان زندگى من به بيش از پنجاه زبان زنده دنيا ترجمه شد. ده عنوان ديگر كتاب و تعداد زيادى مقاله ر زمینه نابینایی، ناشنوایی، مسائل اجتماعی و حقوق زنان در كارنامه ادبى او به چشم مى خورد.
كلر تنها يك نويسنده نبود اين سخنران، شاعر و هنرمند، بيشتر عمرش را به حمايت از موسسه هاى آموزشى براى نابينايان اختصاص داد.

هلن کلر با وجود علایق بسیاری که داشت اما هرگز نیاز نابینایان و نابینا- ناشنوایان دیگر را از نظر دور نمی کرد.

هلن کلر از دنیای خاموش خود برای تفكر و تصنیف آثار علمی، استفاده فراوان بُرد و از درآمد كارهای خویش، آموزشگاه‏های متعددی در آمریكا و دیگر كشورها برای نابینایان تأسیس كرد.

او دوست شخصی دکتر پیتر سالمون ، مدیر اجرایی مرکز خدمات هلن کلر برای نابینایان بود( که بعدها به عنوان خانه صنعتی نابینایان مشهور شد) و او را در تأسیس مرکزی یاری نمود که به عنوان مرکز ملی هلن کلر برای جوانان و بزرگسالان نابینا- ناشنوا نام گرفت. هلن از تعداد بسیاری از مراکز و امکاناتی که توسط IHB فراهم شده بود ، بازدید کرد.

هلن کلر به دو زبان زبان فرانسه و آلمانی نیز مسلط بود

مدال طلای موسسه ملی علوم اجتماعی در سال ۱۹۵۲ میلادی به وی اعطا گردید . در سال ۱۹۵۳ میلادی از او در دانشگاه سوربون فرانسه تجلیل شد . در سال ۱۹۶۴ میلادی بالاترین تجلیل کشوری ایالت متحده یعنی مدال آزادی ریاست جمهوری ، توسط رییس جمهور وقت ،( لیندون ب جانسون )به وی اعطا گردید .
هلن کلر در سراسر زندگی اش با عده زیادی از افراد مشهور و سرشناس ملاقات کرد و تجربیات بسیاری نیز به دست آورد .
او همچنین همه افرادی که در دوران زندگی اش به ریاست جمهوری آمریکا منصوب شده بود را ملاقات کرد .

معلمش خانم آنی سوليوان درس معلمي خوانده بود اما از آن معلم هايي نبود كه به بتواند به سادگی كم هوشي، كند ذهنی و هر نوع ناتواني دانش آموزش را دستاویزی برای عدم موفقیت وی نماید و همه چیز را به تقدیر بسپارد آنی سوليوان مي دانست كه معلم به شرطي معلم است كه از هر طريقی بتواند نور دانايي و توانايي را به ذهن دانش آموز خود بتاباند و او را ياري دهد تا به عنوان يك انسان بتواند زندگي كردن در فضای روشنايی را تجربه كند.” او زحمات فراوانی برای هلن کشید آنی سالیوان/سولیوان تا روز درگذشتش و به مدت 45 سال معلم و دوست بی مدعای هلن باقی ماند و هیچگاه او را تنها نگذاشت

هلن کلر در وصف و گرامیداشت یاد معلم خود چنین سروده است :


ONCE I KNEW THE DEPTH WHERE NO HOPE

WAS AND DARKNESS LAY ON FACE OF ALL THINGS.

THEN LOVE CAME AND SET MY SOUL FREE.

ONCE I FRETTED AND BEAT MYSELF AGAINST

THE WALL THAT SHUT ME IN. MY LIFE WAS WITHOUT

A PAST OR FUTURE, AND DEATH A CONSUMMATION

DEVOUTLY TO BE WISHED,

BUT A LITTLE WORD FROM THE FINGERS OF ANOTHER FELL

INTO MY HANDS THAT CLUTCHED AT EMPTINESS,

AND MY HEART LEAPED UP WITH THE RAPTURE OF LIVING.

I DO NOT KNOW THE MEANING OF DARKNESS,

BUT I HAVE LEARNED THE OVERCOMING OF IT.


به عمق نومیدی رسیده بودم و تاریکی چتر خود

بر همه چیز کشیده بود که عشق از راه رسید و

روح مرا رهایی بخشید.

فرسوده بودم و خود را به دیوار زندانم می کوبیدم.

حیاتم تهی از گذشته و عاری از آینده بود و مرگ

موهبتی بود که مشتاقانه خواهانش بودم.

اما کلامی کوچک از انگشتان دیگری ریسمانی شد

در دستانم، به آن ورطه پوچی پیوند خورد و قلبم با شور زندگی شعله ور شد.

معنای تاریکی را نمی دانم، اما آموختم که چگونه بر آن غلبه کنم.


وی معتقد بود و می گفت:

"هر چیز شگفتی‏های خود را دارد حتی تاریكی و سكوت. من با لطف خدای خود آموختم در هر حالتی كه هستم از آن خشنود باشم".

در مراسم تدفین او سناتور لیستر هیل درباره او چنین گفت:

او زنده خواهد ماند و یکی از چند نام جاویدانی است که متولد شده اند اما نه برای مردن. روح او برای همیشه باقی می ماند و نسلها می توانند داستان های بسیاری را از زنی روایت کنند و بخوانند که به جهانیان نشان داد هیچ مرزی برای شجاعت و ایمان وجود ندارد.

بله هلن كلر درژوئن ۱۹۶۸ بيست و شش روز قبل از تولد ۸۸ سالگى اش دیده از دنیایی که شاید کمتر کسی همانند خودش قادر به درک و لمسش باشد فرو بست در حالی كه او را دانشمندترین نابینا و نا شنوای دنیا لقب داده بودند

پیشنهاد می کنم اگر فیلم "معجزه گر" ساخته كارگردان نوآور هاليوود، "آرتور پن" را ندیده اید که حتما ببینید این فیلم بسیار زیبا داستان زندگي هلن كلر همان زن سخت کوش است

راستی شما از سخت کوشی و اراده ی کم نظیر هلن کلر چه نتیجه ای می گیرید ؟

هیچ نظری موجود نیست: