اردیبهشت ۲۳، ۱۳۹۰

عبارت ها و اشعار با ارزش معنایی متفاوت-ادبیات اول دبیرستان


الف-1) عبارتهاي با ارزش نمره اي 25/

· درود بر پيامبر بازپسين

· به همه زباني نام او ستوده

· در اين کار تعبيه اي هست

· مرا نام آتشک است

· او را قفايي مي زدند

· سمک و قطران نگاه مي داشتند

· شراب بسيار بر خود پيمود

· از دور ناله اي شنيد بر اثر ناله رفت

· هرم نفس مردم گرمشان کرد

· فردا به سوي خانه ي خود عزيمت کنم

· روي صورت جوان خون دلمه بسته

· تازه پشت لبش سبز شده

· صورتش گل انداخته بود

· فردا شنبه روز قتل است

· شب شبي بي کران بود

· آخرين کارهاي مانده را راست و ريس مي کنند

· در آن ذي حياتي نفس نمي کشد

· مي خواهيم در ميان ما حکم شوي

· من دختر دريا و نماينده ي اقيانوس مواجم

· قطران بر خود گرفت که اين کار بکند

· اي آتشک رها مکن که مرا به سيلي بکشند

الف-2) عبارتهاي با ارزش نمره اي نيم

· تو مرا برخويشتن گير

· خدايي اوراست درخورنده

· دهنده اي كه خواستن جز از او نيست خوش گوار .

· در پاي افكنده ي گردن كشان از سروري .

· هول عياري اي کرده است

· پدر را نبايد که داند پسر

· که باشد که مرا به حيلت بربندد؟

· سمک عيار پيش خورشيد شاه برپاي بود و خدمت مي­کرد.

· اگر جان مي­خواهي سهل است.

· گوش پند نيوشان آواز او شنوده

· زدش بر زمين بر به کردار شير

· سبک تيغ تيز از ميان بر کشيد

· سمک عيار سوگند خورد که تو را نيازارم و به جان زينهار دهم

· اي برادر هيچ مهدي به دست تواني آوردن

· شر به سبب خبث طينت آن را نپذيرفت

· بيماري آبله ديدگانش را تباه ساخته بود

· مقبل آن کز خداي گيرد پشت

· بگير و ببر زنده بر دار کن وزو نيز با من مگردان سخن

الف-3) عبارتهاي با ارزش نمره اي هفتاد و پنج صدم

· هر آن كه از روي ناداني نه او را گزيد ، گزند او ناچار بدو رسيد .

· از خدا جوييم توفيق ادب بي ادب محروم شد از لطف رب

· قطران از جاي بر آمد از زخم قفا

· چشم از دست رفته گشت درست شد بعينه چنان كه بود نخست

· سياس و آفرين ايزد جهان آفرين راست .

· دهنده اي كه خواستن جز از او نيست خوش گوار .

· سي غلام را بفرمود تا سليح پوشند و تيغ ها بر كشند

· دو استر به دست آور که تو اين جايگاه گستاخي تا من ترتيب قطران کنم

· در چراغ دو چشم او زد تيغ نامدش کشتن چراغ دريغ

· از چه اي کل با کلان آميختي تو مگر از شيشه روغن ريختي

· تو در شبروي و عياري دستي داري

· مرا مشاطه ي صبح و زينت بخش رياحين و ازهار مي نامند

· پروردگارا قدرتي به من بخشا تا روح خود را از تعلق به جيفه هاي ناچيز روزگار بي نياز کنم

· سعي کرده اند که نه کرسي فلک را از پاي قزل ارسلان بکشند

· سمک را ديد آن زمام گرفته و جلباب به روي مهد فرو گذاشته

· چنان که از جاي برآمد از زخم قفا

· جهان آفرين تا جهان آفريد سواري چو رستم نيامد پديد

· الف-4) عبارتهاي با ارزش يک نمره اي

· ز كف بفكن اين گرز و شمشير كين بزن جنگ و بيداد را بر زمين

· از اين خويشتن كشتن اكنون چه سود ؟ چنين رفت و اين بودني كار بود

· از آن پس بسازيد سهراب را ببنديد يك شب بر او خواب را

· من بر آن ستيزه كه مرا قفا زدند تو را بياوردم تا داد ايشان از تو بگيرم .

· واي بر جان تو كه بد گوهري جان بري كرده اي و جان نبري

· خرامان بشد سوي آب روان چنان چون شده باز جويد روان

· کار پاکان را قياس از خود مگير گر چه ماند در نبشتن شير و شير

· صد هزار ابليس آدم روي هست پس به هر دستي نبايد داد دست

· دل من همي بر تو مهر آورد همي آب شرمم به چهر آورد

· چو سهراب شير اوژن او را بديد ز باد جواني دلش بر دميد

· واي بر جان تو که بد گهري جان بري کرده اي و جان نبري

· خاک مظهر فقر مخلوق در برابر غناي خالق است

· از عمر من آنچه هست بر جاي بستان و به عمر ليلي افزاي

· بيچارگي ورا چو ديدند در چاره گري زبان کشيدند